Submit your work, meet writers and drop the ads. Become a member
 
Feb 2017 · 621
Untitled
Mummy with long hair
The sun white
I had been laughing
My hands in her hands too small

موهای مادرم بلند بود
خورشید سفید افتاده است
من خندیده بودم
...دست هایم در دستش کوچک بود
Feb 2017 · 906
my death
jasmine was little
and doesn't know her diary notebook
has gilding
has God
oh you, the creator gods of lined notebooks
let me have my grandpa


مرگ من

یاسمن کوچک بود
و نمی دانست
دفتر خاطره هایش اکلیل دارد
دفتر خاطره هایش خدا دارد
ای خدایان آفریننده ی دفترهای خط دار
به من اجازه بدهید
...پدربزرگم را داشته باشم
to Jawahar Gupta :)
Feb 2017 · 254
Untitled
The suns are round
My mom's tummy was pregnant...

آفتاب ها گرد اند
...شکم مادر من حامله بود
Feb 2017 · 783
Untitled
The ******* squares were my
Lion king glass...
Why do they make cartoons for the children ?!

مربع های سیاه بزرگ رنگ
...لیوان شیرشاه من بود
چرا برای بچه ها کارتون می سازند !؟
Lion king 1 was my favorite cartoon,,, :)
Feb 2017 · 778
Untitled
My always black shoes
I love them so much
Reminding me of the size of my shoes
When too little...
Children are playing
Hearing their voices
Bikes are laughing
rainbows on their pictures...
Why are YOU laughing ?
When the Jasmines are not white
anymore in my every month's loosing blood
I love my black shoes so much
I cry when looking at my mom's face


کفش های همیشه سیاهم
من آن ها را خیلی دوست دارم
اندازه ی پاهایم را به یادم می اندازند
...وقتی خیلی کوچک بود
بچه ها بازی می کنند
صدای خنده هاشان را می شنوم
دوچرخه ها می خندند
...تصویرشان رنگین کمان دارد
تو چرا می خندی !؟
وقتی که گل های یاسمن دیگر سفید نیستند
در هر ماهی که از من خون می رود
من کفش های سیاهم را خیلی دوست داشتم
به صورت مادرم که نگاه می کنم
...گریه ام می گیرد
Feb 2017 · 394
Untitled
My mom sleeping in the mornings
Asleep in the mornings
Sitting in the car some days
Seeing the city in blue
I don't like the car seats
Smelling smoke and sweat
I Always vomiting in them as a child
Jasmine and mom
A mother and a daughter
Nastaran, a sister
I don't like scarves wearing by force
I love to live in a city having a sea...


مادرم صبح می خوابد
مادرم صبح ها خواب است
من بعضی از روزها در ماشین ها می نشینم
شهر را آبی می بینم
صندلی ماشین ها را دوست ندارم
بوی دود و عرق راننده را می دهند
وقتی بچه بودم
همیشه در آن ها استفراغ می کردم
یاسمن
و
مامان
یک مادر و دختر بودند
نسترن یک خواهر بود
من روسری های به زور نشسته را دوست ندارم
من دوست دارم
در شهری زندگی کنم
...که دریا داشته باشد
Feb 2017 · 513
Untitled
I love my notebook so much
My mom sewing Jasmine petals
My skirt dancing...
Why the home stories are not being published ?!
My poet may rhyme


من دفترم را خیلی دوست دارم
مامانم
گل برگ های یاسمن را به هم می دوزد
...دامنم می رقصد
چرا هیچوقت قصه های خانگی
در روزنامه ها چاپ نمی شوند
شاعر من
شعر بگوید
Feb 2017 · 376
Untitled
Today is my mom's birthday
I bought her golden floral earrings
Her earrings, white
My eyes, white
Her womanly body, white
Having nothing
Me
My mom
My grandma
And my sister
Will have wedding dresses
Elephants have big testicles too


امروز تولد مادرم است
من گوشواره های طلایی گل دار برایش خریدم
گوشواره هایش سفید بود
چشمان من سفید بود
اندام زنانه اش سفید است
...هیچی ندارد
من
مادرم
مادربزرگم
و خواهرم
لباس عروس خواهیم داشت
فیل هم بیضه های بزرگ دارد
Feb 2017 · 383
Untitled
Your gloves getting colored
As the snowman getting melted


دستکش هایت رنگی می شدند
...وقتی آدم برفی آب می شد
Feb 2017 · 534
Untitled
Oh my kind grandpa
I've drawn your eyes on the tall
branches of the trees


پدربزرگ مهربانم
من روی درخت هایی که شاخه هاشان بلند بود
چشم های شما را نقاشی کشیدم
to my kind grandfather '' Jawahar Gupta ''
Feb 2017 · 1.0k
Untitled
Oh my dear Lord
Your beautiful creation of the dandelions...
Oh my great God
Your beautiful creation of my heart...
Oh the beautiful dandelions
The owners of the blue sky
Ask God whether I can imagine
your dress carrying Jasmines !!!
I haven't told the sky how much I love you
but I've told God...


ای خدای من
...قاصدک ها را زیبا آفریدی
ای خدای بزرگ
...قلب من را زیبا آفریدی
ای قاصدک های زیبا
که آسمانی آبی دارید
به خدا بگویید
اشکالی ندارد
اگر فکر کنم
!!! پیراهن شما گل یاسمن دارد
من به آسمان نگفته بودم
شما را دوست دارم
...به خدا گفته بودم
i wrote this poem for my favorite poet ''Keikavoos Yakideh'',,,,,, i am very sad
Feb 2017 · 849
Untitled
The alley still blossoming
Jasmines
Still carrying my childhood
aroma.

عطر کودکی هایم را می دهد
کوچه ای که هنوز گل یاس می دهد
Feb 2017 · 541
Untitled
We're passing
Passing through the long narrow roads
Together
Like a skirt with odorless tulips
On a bike
You are pedaling
My chin closed to your shoulders
I want to yell in your ear
I don't like my childhood
But you
The marry go round 's still
rounding in your eyes
Like the memory of the grilled maize
Hot and sweet
I turn
my back leaning on yours
Looking at the sky
The sun loosing its light on each tree one by one
And I ask :
The grandma hasn't told any
stories for a long time, has she ?
-no answer heard-
And you keep on pedaling
And I
Always suffering from the pain of ******
Send my regards to the crows
and tell them that the scarecrows
are not alone they just play roles
My doll has been sleeping since
the last time I heard my voice
-Lullabies matched with her dancing-
Say more
I'm happy
cos I put my head on the pillow
smelling my odor at night
-I'm happy-



می گذریم
با هم می گذریم
از جاده هایی باریک و بلند
چون دامنی که نقش لاله های بی عطر و بو را دارد
بر چرخی نشسته ایم
تو پا می زدی
چانه ام به شانه هایت نزدیک است
می خواهم در گوشت فریاد بزنم
کودکی هایم را دوست ندارم
ولی تو
هنوز در چشمانت
چرخ و فلک می چرخد
چون خاطره ی بلال ها
...داغ و شیرین
برمی گردم
در حالی که پشتم به تو تکیه داده است
به آسمان نگاه می کنم
خورشید
تک به تک
از درختان جا می افتد
)) : و سؤال می کنم
مدتیست که دیگر مادربزرگ قصه نمی گوید !!؟
هان !؟
-پاسخی نشنیدم-
تو به راهت ادامه می دهی و
من
همیشه از درد پریود رنج می بردم
از قول من
به کلاغان سلام برسان
و به آن ها بگو
مترسک ها تنها نیستند
خوب نقش بازی می کنند
از آخرین باری که صدایم را شنیدم
عروسکم به خواب می رفت
-لالایی هایی که با رقصیدنش کوک شده بود-
و باز هم بگو
خوشحالم
وقتی شب ها موقع خواب
سرم را روی بالشتی می گذارم
که بوی مرا می دهد
-خوشحالم-
Feb 2017 · 492
Untitled
my sister having no flower
to make love with her watercolors...


خواهرم گلی ندارد
...در آمیزشی با آبرنگ هایش
Feb 2017 · 996
Untitled
Fasten your waistband
Put on your shoes
The pigtails shine under the sun
The little doll you're hugging now
Will die tomorrow
Come on
The window was staring at us
Demanding breath
Have you ever noticed the
blueness of everything in the morning ?!
I love this blue
Our white skin with the livid lips
Your eyes were touchable
through the blue fences
Where did you leave your doll ?
I'm so sad
Ouch !
Your waistband is open
Haven't you noticed ?
It's ok
I'll fasten it
Don't cry
The windows have been daydreaming
Always .


بندینک ات را ببند
جوراب ات را بپوش
دم گوشی ها در آفتاب روشن می شوند
عروس کوچکی را که در آغوش گرفته ای
فردا خواهد مرد
بیا
پنجره به ما زل می زد
نفس می خواهند
هیچ دقت کرده ای
در صبحی که هنوز خورشیدش درنیامده
همه چیز آبی رنگ است
من این آبی را دوست دارم
پوست تن مان سفید بود
...در لب هایی که کبود می شوند
از میان نرده های آبی رنگ
چشمانت لمس می شدند
عروسکت را کجا گذاشته ای!؟
من خیلی ناراحتم
...آخ
!!! بندینک ات باز شده
تو فهمیده بودی!؟
اشکالی ندارد
من برایت می بندم
گریه نکن
پنجره ها همیشه خیال کرده اند
Feb 2017 · 317
Untitled
Jasmine loves Mum
Each animal dies
Jasmine puts her skirt in your eyes


یاسمن مادر را دوست دارد
هر حیوانی می میرد
یاسمن دامنش را در چشم های تو می گذارد
Feb 2017 · 228
Untitled
I know a girl
Sitting in isolation
Looking at her feet...

دختری را می شناسم
که کنج خانه می نشیند و
...پاهایش را نگاه می کند
Jan 2017 · 780
Untitled
My mum was a bride
I love her umbilical cord
I didn't hear her laughing as she was a kid
People shout, I don't know why
Mummy......Jasmine...
I don't know if
sleeping ones are dead or alive ?!!!


مادرم عروس بود
من بند ناف مادرم را دوست دارم
وقتی که کودک بود
صدای خنده های مادرم را نشنیدم
نمی دانم چرا آدم ها جیغ می کشند
...مامان من.....یاسمن
نمی دانم وقتی آدم ها می خوابند
مرده اند یا زنده !!!؟
Jan 2017 · 419
Untitled
i love flowers
when i am greeting between two mountains...

من گل ها را دوست دارم
...وقتی بین دو کوه سلام می کنم
Jan 2017 · 767
Untitled
I've painted your eyes
As I was coming this morning...

از صبح که می آمدم
...چشم های تو را رنگ زدم
Jan 2017 · 783
Mahsa ( مهسا )
I hate doctors
My doll has a fever
I cut her hair
Polished her nails
She 'a Mahsa in my eyes anymore
It took a long time for me to get used to
my father's loose-fitting clothes
Suits don't wear clothes  
Hanging on cloth trees
Why they have no humans within ?!
I'm scared
Blue heavens
Passing of the golden suns
through my hair
Not having my earrings
Not having my sister's eyes
I'm talking about my father's bicycle
My little white was feet not
touching the pedals !!!
I was laughing
hating this city though spending
my childhood in it
hating my childhood
Making no difference...
I must laugh
when beaten
or fondled...


از دکترها خوشم نمی آید
عروسکم تب کرده
من موهایش را بریدم
برایش لاک زدم
...دیگر مهسا ندیدمش
خیلی طول کشید
تا به لباس گشاد پدرم عادت کردم
کت و شلوارها لباس نمی شوند
روی چوب رختی ها آویزان بودند
چرا آدم ندارند!؟
!!! من می ترسم
آسمان هایی آبی
گذر موهایم از خورشیدهای طلایی
گوشواره هایم را ندارد
چشمان خواهرم را ندارد
دوچرخه ی پدرم را می گویم
وقتی مرا روی آن می نشاند
پاهای سفید کوچکم
!!! به پدال ها نمی رسید
من آن موقع می خندیدم
از این شهر بدم می آید
با این که تمام کودکی هایم
در این شهر گذشته
از کودکی هایم بدم می آید
...فرقی نمی کند
من باید بخندم
وقتی کتک می خورم
...یا نوازش می شوم
Jan 2017 · 342
Untitled
Wishing for the rainbow everyday
Your hands be beautiful
To see my eyes
To kiss my skirt
I don't like my feet...

من هر روز رنگین کمان را آرزو می کنم
دست های تو زیبا باشد
چشم های مرا ببیند
دامنم را ببوسد
...من پاهایم را دوست ندارم
Jan 2017 · 357
Untitled
My satchels are mismatched
Its deer doesn't laugh
No pencil sharpener ever

کیف های مدرسه ام لنگه به لنگه اند
گوزن اش نمی خندد
هیچوقت تراش نداشت
Jan 2017 · 480
Untitled
Naked at the back
My sister didn't know how to
dance ballet
***** passing through the small yellows
reminding me of the greenness of the park
glittering in my eyes
Will I loose my dreams ?
It's not delightful
Not delightful as the sliding from a slide
With no grass
Your hair used to be blonde
I don't laugh
My sister didn't know how to dance ballet
Forgive me mum
I've lost my drawing book...
Colored pencils cannot be painted
My hair was not blonde
My doll never has eyes

...از پشت لباسی ندارد
خواهرم بلد نبود باله برقصد
سبزی پارک را به خاطرم می اندازند
وقتی توپ ها
از زردی های کوچک می گذرند
در چشمانم می درخشند
خواب هایم را گم خواهم کرد!؟
لذت پایین آمدن
از سرسره ها را نمی دهد
چمن ندارد
موهایت روشن بود
من نمی خندم
خواهرم بلد نبود باله برقصد
مامان
منو ببخش
دفتر نقاشی ام را
...گم کردم
مداد رنگی ها رنگ نمی شوند
موهایم روشن نبود
...عروسک من که هیچوقت چشم نداشت
Jan 2017 · 1.1k
Untitled
Looking for my train
In my lost clothes
And I having no story anymore

در لباس های گم شده ام
دنبال قطارهایم می گردم
و من دیگر قصه ای ندارم
Jan 2017 · 275
Untitled
آب روشن است
هوا روشن است
خورشید روشن خواهد شد
خط های زیادی را می بینم
...شاخه ها طولانیست
روسری ها بادها را می کشند
خنده های من دراز می شوند
خنده های من زرد می شوند
دو لپ گل دارند
دو زن بار دارند
...سه زن می خندند
یک مادر
دو خواهر
سه خواهر
...گوش هایت در طراحی بزرگ است
دستانم به پستان گاو نمی خورد
همیشه از نقطه های قهوه ای شیر می آید
بابا
مامان باشد
مامان
لباس های آبی مادرم یاسمن یادش هست
نانا آب می خورد
دست هایش بلند است
عروس است
خواهری عروس است
خواهری عروس می شود
مادری عروس می شود
مادربزرگی عروس خواهد بود
مادربزرگی عروسک خواهد بود
عروسکی خواهد بود
عروس خواهد بود
خواهر من
تو همان دختری بودی
که فردا سینه ای داری
من مردی خواهم شد
که می تواند کودکی داشته باشد
ماماشه
باباشه
نی نی شه
Jan 2017 · 301
Untitled
Why The wetness in my eyes
could not be drawn ?!!

چرا خیسی چشمانم نقاشی نمی شدند !؟
Jan 2017 · 747
Untitled
a girl with golden earrings
black hair
her sister is not laughing
I'll take my mum with me
where the Jasmines go
the girl with golden earrings
in a blue skirt
will die in the middle of her balloons
with no memory of her stories
'' don't play with the water tap
look at you
a wet mouse you are
oh cute naughty babe
how playful you are
how playful you
it's good to learn
look I'm drawing a flower
where's my yellow pen ?
i want to draw a nightingale ''

دختری که گوشواره هایش طلایی بود
رنگ موهایش سیاه
خواهرش نمی خندد
من مادرم را با خود خواهم برد
به جایی که یاسمن ها می میرند
دامنش آبیست
دختری که گوشواره هایش طلایی بود
میان بادبادک هایش خواهد مرد
قصه هایش یادش نبود
با شیر آب بازی نکن ))
نگا تو مثله موش شدی
نازی شیطون بلا
چقد تو بازیگوش شدی
چقد تو بازیگوش شدی
خوبه از من یاد بگیری
ببین دارم گل می کشم
مداد زرد من کجاست
می خوام یه بلبل بکشم
(( می خوام یه بلبل بکشم
Jan 2017 · 514
Untitled
The sun laughing in the sky
The girl putting on her blue dress
Taking her doll's left hands
With a red skirt
A house beyond the redness
Raise your hands
I want to see whose hands are colored
The water color laughing on TV
A man singing in the water
''Sit down.  Stand up . Laugh
ha ha ha !!!
Open your hands
Close your hands
Now sit down. Stand up. Laugh
ha ha ha !!!
Open your hands
Close your hands ''

خورشید در آسمان می خندد
دختری لباس آبی اش را می پوشد
دست چپ عروسک اش را می گیرد
دامنش قرمز بود
خانه ای در پشت قرمز بود
دست هایت را بالا بگیر
می خواهم ببینم
!!! دست های چه کسی رنگی بود
آبرنگ در تلویزیون می خندد
مرد در آب می گوید
حالا
بشین
پاشو
بخند
هاااا
...دستات و باز کن و ببند
حالا
بشین
پاشو
بخند
هاااا
...دستات و باز کن و ببند
Jan 2017 · 238
Untitled
Short feet
Thin pants
Leaving my hair elastic some where
You laugh
Its sky wasn't hot

پاهایم کوتاه بود
شلوارم لاغر
کش سرم جا می ماند
تو می خندی
آسمانش گرم نبود
Jan 2017 · 234
Untitled
...مادرم خیلی مهربان بود
دلم می خواهد به شکم مادرم بازگردم
!!! مادر من رحم ندارد
...کودکی می خواهم
از من متولد شود
...رحم نداشته باشد
یادت می آید
از ترس آنکه بزرگ نشوم
النگوهایم را زیر بالشتم قایم می کردم !؟
...مادرم خیلی مهربان بود
موهایش را شانه نمی کرد
خواهرم چه زیبا بود
با موهایی خرمایی رنگ
زیر نور خورشید
در باد می رقصید
با چشمانی درشت به رنگی سیاه
روسری ها نمی فهمند
موهایم را پوشانده اند
این همه گل های یاسمن را دیده ای !!؟
...از واژن من می رویند
دلم می خواهد به شکم مادرم بازگردم
رحم نداشته باشد
چرا این مردم صدای مرا نمی شنوند!؟
...آسمان ندارند
سرزمین شغال ها را نمی شناسم
قصه ای ندارد
...مادرم خیلی مهربان بود
خداوند
مادر همگی مان را رحمت کند
من کودکی می خواهم
...رحم نداشته باشد
Jan 2017 · 205
Untitled
Blue
Pink
Purple
God with no eyebrows in my drawings
I don't know why !!!

آبی
صورتی
بنفش
نمی دانم چرا خدا
!!! در نقاشی ام ابرو نداشت
Jan 2017 · 236
Untitled
Wearing lenses at night
Demanding her stars at dawn
I was playing with my doll
Making love may be...
But my eye hadn't ****** organs !!!

شب ها لنز می گذارد
صبح ها ستاره هایش را می خواهد
من با عروسکم
همبازی بودم
...یا هم آغوشی
!!! چشمان من که عضو جنسی نداشته اند
Jan 2017 · 542
Untitled
Its sun hot
Your wide sky blue
I see your star
Grandma has left her wedding dress
The girls
Their points dancing

خورشیدش گرم است
آسمان پهنت آبیست
ستاره ات را می بینم
مادربزرگم
...لباس عروسش جا مانده
دختران
...نقطه هاشان می رقصند
Jan 2017 · 380
Untitled
The chair is sighing
The walls walking
The mirror feeling sick of my ugly face
That curtains are annoying too
I don't see the windows in the
silence that chocks the sparrows
The trees has made me a prison
My dreams are long
Longer than the shadows and
with their lappets I'll sew a dress
Its buttons up to my eyes .
An afraid balloon may be plays
with the hands of a child in the distance
And the victim would be a lady
tomorrow letting go all her
childhood in hands of the wind
I look at my future...

1- I love to be in the arms of a man
In the hands has not touched any
woman's breast

2-I see a pregnant lady coming
down the stairs not thinking of her tomorrow
lullabying for the dolls
I've forgotten the names of my dolls

3-I have a child
tying her shoelaces I can't say
how much I love her even in my eyes
Backing home from a daily
shopping,she sings with her
childish voice passing through
the alleys

4-I'm old
Mum and dad are not with me anymore
They had to go
The photo frames,just excuses
for touching my memories
The chair is still sighing
The walls walking and
It's just me
Dead this time .


صندلی آه می کشد
دیوارها راه می روند
آینه
از زشتی صورتم
استفراغ می کند
پرده ها هم مزاحم اند
پنجره را نمی دیدم
در آن سکوتی که گنجشک را خفه کرد
درختان
زندان را برایم ساخته اند
مدتیست
خواب هایم از سایه ها
بلند تر می شوند
با دنباله اش
لباسی خواهم دوخت
که دکمه هایش از چشمانم
بسته شوند
از دور
شاید
بادبادکی
-هراسان-
در دستان دختر بچه ای همبازی می شد
فردا
قربانی خانمی خواهد بود
که تمام کودکی هایش را با باد رها می سازد
به آینده ام نگاه می کنم

1- دوست دارم در آغوش مردی باشم
که دستانش
سینه های زنی را لمس نکرده اند

2- زنی باردار را می دیدم
که از پله ها پایین می آمد
بی آنکه به فردایش بیندیشد
برای عروسک ها لالایی می خواند
من اسم تمام عروسک هایم را فراموش کرده ام

3- کودکی دارم
بند کفش هایش را می بندم
دستان گرمش را می گیرم
حتی با چشمانم هم
نمی توانم بگویم
چقدر دوستش دارم
از کوچه ها می گذریم
با صدای بچه گانه اش
شعر می خواند و
از خرید روزانه
به خانه برمی گردیم

4-پیر شده ام
دیگر پدر و مادرم در کنارم نیستند
آن ها هم باید می رفتند
قاب عکس ها بهانه اند
تا خاطراتم را نوازش کنم
هنوز
صندلی آه می کشد
دیوارها راه می روند
فقط منم
که این بار مرده بودم
Jan 2017 · 358
breathing
my child is sleeping in that building
Jan 2017 · 478
Untitled
Jasmine is dancing with you grandfather...

...یاسمن با شما می رقصد پدربزرگ
Jan 2017 · 293
thoughts
my lips
are kissing
a cow...
Jan 2017 · 340
Untitled
...دامن دخترش بود

That skirt was for her daughter...
Jan 2017 · 427
ball
we were a naked family
in the
same pictures
Jan 2017 · 252
Untitled
دفترم نقطه ندارد
مادرم می خندید
درخت هایش سبز بود
Jan 2017 · 240
Untitled
HOW CAN A WOMAN
                        BECOMES
                        PREGNANT ?!
Jan 2017 · 583
Untitled
دوست دارم در خیابان ها برقصم
تو لب هایت را به من بده
من گوشواره هایم را می آویزم

i like to dance in the streets
give me your lips
i can hang my earrings
Jan 2017 · 243
Untitled
در رنگ آبی خالص
...من کفش های خواهرم را بوسیدم

in pure blue color
i kissed my sister's shoes...
Jan 2017 · 263
Untitled
Jasmine was the green trees
swallowing the sun...

یاسمن درخت هایی سبز بود
...که خورشید را می بلعد
Jan 2017 · 380
Untitled
i will fall again
i do not know the secret of fading flowers...

من باز هم سقوط خواهم کرد
...راز پژمردن گل ها را نمی دانم
Jan 2017 · 236
Untitled
take my color pencils
my hands are passing your smiles...

مداد رنگی هایم را بگیر
...دست های من از خنده های تو می گذرد
Jan 2017 · 247
Untitled
i did not create God,,,

...من خدا نیافریدم
Jan 2017 · 590
Untitled
She saw the white planes as paper planes
She was expecting falling stars from them
Where was her baby doll ?
She combed her black hair...
Dressed in red...
How beautiful you look
Wish your earrings were mine
Now, you are sleep
send me your dreams
My mother's lullabies could not make me go to sleep
You are now free
Barefoot as far as you want
Run
Jump
Scream
Others do not have feet and hands...
They want dust...
To dance for them
To wear beautiful dresses  
They were pink...
Where was her baby doll ?
I did not know when she was pregnant
I did not see her white pregnant belly
She was showing the balloons from the distance
She brought you a sister
Where was her baby doll ?
Dream
You can dream
Painting boats
You are sliding on the clouds
Looking for your butterflies
Your brother lost your head
He could recognize your necklace
Dragonfly was flapping her wings
He was waiting for the stars
They are not crying anymore
I was watching you from the glass frame
I do not know the reason for their dance and joy
That they have coins
When they talk about you, it is in films or written words
Where was her baby doll ?


هواپیما های سفید را
موشک کاغذی می دید
منتظر بود برایش ستاره بیندازند
عروسک اش کجا بود!؟
...موهای مشکی اش را شانه کرد
...لباس قرمزاش را به تن کرد
...چه قدر شما زیبایید
کاش گوشواره هایت مال من بودند
!!! تو که دیگر خوابیده ای
خواب هایت را برای من بفرست
با لالایی های مادرم خوابم نمی برد
تو دیگر آزادی
پا برهنه  تا هر جا که خواستی
بدو
بپر
جیغ بکش
...بقیه دست و پا ندارند
...خاک می خواهند
برایشان برقصد
لباس های قشنگ بپوشد
...صورتی باشند
عروسک اش کجا بود !؟
نمی دانم کی حامله بود
برآمدگی شکم سفیدش را ندیدم
که از دور بادکنک ها را
نشان می داد
برای تو خواهر آورده بود
عروسک اش کجا بود!؟
خواب ببین
تو می توانی خواب ببینی
قایق ها را رنگ می زنی
سوار بر ابرها
سرسره بازی
می کنی
...دنبال پروانه هایت می گردی
برادرت
سرت را گم کرده
گردنبندت را می شناخت
سنجاقک هنوز داشت بال می زد
منتظر ستاره هاست
دیگر گریه نمی کنند
من از قاب شیشه ای شما را می دیدم
معنای رقص و شادیشان را نمی دانم
که دیگر سکه دارند
وقتی از شما حرف می زنند
که فیلم
یا نوشته باشد
عروسک اش کجا بود!؟
Jan 2017 · 257
Untitled
last night i kissed my sister's hands...
Next page